رضا براهنی شاعر، رماننویس، داستاننویس، منتقد و نظریهپرداز ادبی، فعال ی، مترجم و مدرس دانشگاه در ایران و خارج از کشور و رئیس سابق انجمن قلم کاناداست. او در سال ۱۳۱۴، در تبریز به دنیا آمد. خانوادهاش زندگی فقیرانهای داشتند و وی در ضمن آموزشهای دبستانی و دبیرستانی به ناگزیر کار میکرد. چشم گشودن در خانوادهای بیسواد و فقیر و رویآوردن به کار در کارخانههای مختلف، تصاویری است که رضا براهنی، کودکی خود را با آنها بیان میکند و اینکه پدر توان پرداخت خرج تحصیل او و برادر را نداشت تااینکه بالاخره مردی به نام حاجی حسن بادامچی که پسر حاجی محمدعلی بادامچی از افراد مشهور مشروطیت و دوست نزدیک شیخ محمد خیابانی بود، خرج تحصیل او و برادر بزرگترِ رضا را برعهده گرفت و بدینترتیب رضا و محمدنقی براهنی با کار و فقر و درس بزرگ شدند. اما این تمام ماجرا نیست؛ بیستودو سال اول زندگی براهنی در تبریز بهنوعی سرنوشتسازترین روزهای حضورش در این شهر بود. از مشاهدهٔ جنگ جهانی دوم، چَپیدن مردم در آبانبارها از ترس، قحطی، بهخطایستادن برای یک قرص نان سنگک از صبح تا شب گرفته تا دیدن مرگ قحطیزدگان در خیابانهای تبریز و حتی دیدن مرگ برادرها و خواهرهای کوچکش، دربهدریهای خانواده در نقلمکان از این خانهٔ وقفی به آن خانهٔ وقفی، و نیز دیدن سربازان چاق و اسبهای بلند روس در سرمای زمهریر تبریز و پیدایش فرقه دموکرات که نخستین بارقههای امید را در دل مردم تبریز بهوجود آورد و سرانجام بههمریختن بساط فرقه و رویکارآمدن ارتش و کشتهشدن فدائیان و اعدام بازماندگان فرقه در میدان ساعت شهرداری تبریز. اینهمه را رضا در بچگی، نوجوانی و جوانی بهچشم خود دید که شعر و نثرش یادآور همان دورهٔ تبریز است. پس از آنکه کتابهای ترکی را در میدانهای تبریز سوزاندند، براهنی به فارسی روی آورد. درعینحال زبانوادبیات انگلیسی را در دانشگاه تبریز تا مقطع لیسانس و در دانشگاه استانبول ترکیه تا دکتری بهپیش برد. در ۲۲ سالگی از دانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشتهی خود به ایران بازگشت و در دانشگاه به تدریس مشغول شد. هم چنین چند دوره کارگاه نقد، شعر و قصه نویسی برگزار کرد که باعث شکل گیری یک جریان ادبی در دههی هفتاد شمسی شدند. در سال ۱۳۵۱ خورشیدی به آمریکا رفت و شروع به تدریس کرد. یک سال بعد که به ایران آمد دستگیر و زندانی شد. در سال ۱۳۵۳ خورشیدی، بار دیگر به آمریکا رفت در سال ۱۳۵۶ جایزهی بهترین رومه نگار حقوق انسانی را گرفت. وی هم چنین تا زمان حضور در ایران او چند دوره کارگاه نقد، شعر و قصه نویسی برگزار کرد که از مشهورترین شاگردان او در آن کارگاه ها می توان به شیوا ارسطویی، هوشیار انصاری فر، شمس آقاجانی، روزبه حسینی، عباس حبیبی بدرآبادی، مهسا محبعلی، سید علیرضا میرعلینقی، فرخنده حاجی زاده، ناهید توسلی، رزا جمالی، احمد نادعلی، پیمان سلطانی و … اشاره کرد که باعث شکل گیری یک جریان در دهه هفتاد شمسی شدند.
سرآغاز حضور رضا براهنی در عرصهٔ ادب و ت ایران که بههمان دوران خفقان برمیگشت تا قبل از دههٔ پنجاه بیشتر حول شعر و داستان و رمان و مقاله گشت و بهتدریج فرمی منسجم یافت. بهویژه با انتشار طلا در مس: در شعر و شاعری و کیمیا و خاک.
درخلال سفرهایش به مصر و آمریکا و کانادا و حضورش در دانشگاههای آن کشورها بهعنوان مدرس، همچنین عضویت و ریاست انجمن قلم کانادا بود که چهرهٔ براهنی در عرصهٔ جهانی بهعنوان برجستهترین صدای اپوزیسیون ایران علیه شاه و رژیم پهلوی» مطرح شد و تا مرز شناختهشدن بهعنوان پایهگذار نقد ادبی مدرن در ایران»از سوی برخی منتقدان بهپیش رفت. صدافسوس که این خطابگر به پروانهها اکنون از آثاری که بهقلم رانده است، چیزی بهخاطر ندارد و در گیرودار آایمر بهسوی فراموشی پیش میرود.
نخوانید، ولی چاپ کنید!
اواسط دههٔ چهل است و براهنی مشغول تدریس ادبیات انگلیسی در مدرسهٔ عالی ادبیات تهران. حین یکی از جلسات امتحان، صدایی میشنود:
اره را بیار بالا.
همانجا و همان لحظه قلم روی کاغذ نچرخانده، دهبیست صفحه از روزگار دوزخی آقای ایاز را مینویسد. اوایل خودش هم از این اثر میترسید، برایآنکه بیهوا نسوزاندش، همان چند صفحه را نوروز ۴۵ یا ۴۶ در مجلهٔ فردوسی چاپ میکند. شجاعتی میگیرد و داستان را ادامه میدهد؛ ولی باز همه را پاره میکند. پارههای رمان را چهار سال بعد بههم میچسباند و به انتشارات امیرکبیر میسپارد با این درخواست:
نخوانید؛ ولی چاپ کنید!
امیرکبیر چاپ میکند یک نسخه برای براهنی میفرستند و بعدها مابقی را خمیر میکند؛ چراکه بهنظرش آن اثر، قابلیت چاپ در ایران نداشته است. تکنسخهایی که نزد نویسنده مانده، سالها بعد، توسط یکی از دانشجویانش در آمریکا برای رسالهٔ دکتری بهانگلیسی ترجمه میشود و اثر، جان دوباره میگیرد.
ازدواج استاد و شاگرد
نقل مسعود بهنود از ازدواج براهنی با صحتی:
ازدواج براهنی با ساناز صحتی بازیگر، مترجم، ملکهٔ گردشگری ایران و دانشجوی رضا براهنی در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، از یک جنبه منحصربهفرد و از جنبهٔ دیگر مبارک بود. منحصربهفرد از این لحاظ که خلاف گرایش جامعهٔ روشنفکری ایران به انزوا و فخر به فقر، مراسم آنها در روفگاردن هتل ورسای تهران و با حضور تقریباً تمام جامعهٔ ادبی که اکثراً از نیش قلم براهنی بینصیب نمانده بودند و البته بهجز چند نفر که این نقدها را بهدلگرفته و نیامده بودند، با شکوه تمام برگزار شد؛ و مبارک از این لحاظ که براهنی در آن دوران در اوج نقدنویسیهای رومهای و شدیداللحن خود بود که ازدواج با ساناز آرامشی به زندگی او آورد و نتیجهاش خلق طلا در مس» شد که شاید اولین اثر منسجم و روشمند نقد شعر در آن دوران محسوب میشد. |
» |
اگر صادق باشیم با زخم میمیریم
کانون شعر و ادب ایوار خرمآباد در سال۱۳۸۴، پس از نظرخواهی از ۱۰۰ شاعر، نویسنده و منتقد کشور، اولین جایزهٔ ملی منتقدان را به رضا براهنی اهدا کرد. براهنی به این مناسبت پیامی برای این کانون فرستاد که در بخشی از آن میگوید:
ما با زخم بهدنیا نمیآییم؛ اما اگر صادق باشیم با زخم میمیریم. اگر زخمی از این دست گریبانتان را گرفت، به بیابان بروید. در آنجا یک نفر را خواهید دید که برگشته است و شتاب دارد که دست راست زخمیاش را به شما نشان دهد. کاری به کار او نداشته باشید.»
نقش مادر بر قصهها
مادر براهنی برای دیدن او به آمریکا رفته بود. مادر در خانه منتظر بود تا رضا از جلسهٔ انجمن قلم بازگردد. مسعود بهنود بهنقل از براهنی میگوید: حینِ بحثی که در جلسه درگرفت، گذار به قصهها افتاد. براهنی یکی دو قصه تعریف میکند و آرتور میلر»، نمایشنامهنویس شهیر آمریکایی، که از حاضران جلسه بود، خیلی هیجانزده میشود. براهنی اشاره میکند که مایهٔ اصلی این قصهها را از مادرش گرفته و اینکه مادر اتفاقاً الان در آمریکاست. هنگام برگشت از جلسه، آرتور میلر» اظهار تمایل میکند، مادری را که چنین خاطرات عجیبی دارد، ببیند. باهم به خانهٔ براهنی میروند. مادر فقط زبان ترکی میدانست. میلر» با ورود به خانه، دستانش را باز میکند تا مادر براهنی را در آغوش بگیرد؛ ولی مادرِ چادربهسر رضا، وحشت میکند و میگوید این مردک را دور کنید. براهنی و غلامحسین ساعدی سعی میکنند بهترکی به مادر بفهمانند که میلر آدم حسابی است و قصد بدی ندارد؛ ولی آرتور میلر اصلاً تعجب نکرده و گفته بود: کاملاً میفهمم که آن قصهها از کجا آمدهاند». |
» |
سخنرانی خطرناک
براهنی بیش از صد بار بر پردههای تلویزیونهای امریکا ظاهر شد و جنایات شاه را افشاء کرد. در سال۱۹۷۶ از براهنی دعوت شد که در کنگره آمریکا دربارهٔ وضع خفقان در ایران شهادت دهد. پیش از دادن شهادت، دولت ایران گروههای ضربتی خود را به نیویورک فرستاد تا براهنی را از میان بردارند. براهنی طی مصاحبهای این توطئه شاه را هم نقش برآب کرد و در کنگرهٔ آمریکا پرده از جنایات شاه برگرفت.
آه. ساناز! این رضا براهنیه!
|
از فرودگاه به خانه میرویم. پدرم روی صندلی چرخدار نشسته؛ من میروم و جلوش میایستم. پدرم به من نگاه غریبی میکند. من به او نگاه میکنم. مادرم جلو میآید و بازهم شیطنت او ادامه دارد: اگه گفتی این کیه؟» پدرم میگوید: میشناسم.» مادرم میگوید: بگو.» پدرم میگوید: فکر میکنم از همسایههای قدیممون باشه.» گریه را قورت میدهم و کلاه از سر برمیدارم. اشک به چشم دارم. یکدفعه پدرم نگاهی از سر شوق میکند. انگار چیزی یادش آمده! سعی میکند بهیاد آورد! و ناگهان به من اشاره میکند و جملهٔ عجیبی میگوید: آه ساناز! این رضا براهنیه!» طوری این جمله را میگوید که انگار او هیچکس نیست، جز یک طرفدار رضا براهنی و یکدفعه رضا براهنی به خانهٔ او آمده و ما همگی، ساکن گذشتهایم. او تنها مادرم را هنوز درستودقیق میشناسد. |
|
نصرت و رضا
محمود استادمحمد-هنرمند فقید تئاتر- در یک گفتوگو ماجرای عجیبی را از دعوای نصرت رحمانی و رضا براهنی روایت کرده است:
اصلا و به هیچ وجه نصرت بیاحترام نبود. حتا در جامعهٔ شعرا هم. حالا این را به شما میگویم ظلمی که رضا براهنی در حق شعر ما کرد و از یک طرف در حق نصرت کرد چه بود. نصرت رضا براهنی را در کافه فیروز کتک زد و از آن به بعد. رضا براهنی مربع مرگ» را نوشت و در آن به شاملو اهانت کرد و شاملو جواب او را داد. نصرت گفت: احمد کار بدی کرد. نباید که به رضا براهنی با مطلب جواب داد. باید کتکش زد.» رضا براهنی آمد (کافه) فیروز و اتفاقا زمانی بود که نصرت باز هم داشت این حرف را میزد که چرا احمد به این جواب داد و این کیه که احمد رفته و در مجله به این جواب داده.» و یکهو رضا براهنی آمد داخل و نصرت هم او را زد و بدجوری زد. حالا این مسأله باعث شد که رضا براهنی از آن موقع به بعد نصرت را بایکوت کند.»
رضا براهنی از شاعران معاصری است که در روند شکا گیری اشعارش گونه های متفاوتی از شکل و محتوای شعری را عرضه داشته است . اشعار او در مجموعه های منتشر شده ، عمدتا مصنوع و دشوار و دارای ابهام است . زبان شعر اوناهموار و عاری از روانی است و نشان از این دارد که براهنی عمدتا به دنبال فرم شعر است تا سرایش آن. با این همه استعداد شاعری او غیر قابل انکار است . در میان اشعار او خصوصا در بین عاشقانه هایش شعر های قابل توجه با نکات و تصاویر زیبا یافت می شود. زبان شعر او نشان از این دارد که براهنی عمدتا به دنبال فرم شعر است تا سرایش آن. با این همه استعداد شاعری او غیر قابل انکار است.
دویدم از پیِ دیوانهای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش میریخت.”
در میان اشعار او خصوصا در بین عاشقانههایش شعرهای قابل توجه با نکات و تصاویر زیبا یافت میشود. براهنی شاعری است مطلع نسبت به شعر فارسی و منتقدی است تیزبین و هوشیار.
او در سال ۷۴ خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم” را انتشار داد که آن را مهمترین مجموعه شعری خود میداند و در آن نمونههایی از اشعار خود را عرضه داشته است که در شرح آنها چنین میگوید:
حرکت از شعر تک وزنی است به سوی اوزان مرکب و ترکیبی و شعر چند صدایی با نتی که ذهن خواننده شعر باید برای شعر بیاید به صورتی که شعر موضوع اصلی خود یعنی زبان و زبانیت خود را به رخ بکشد.»
براهنی شاعری استمطلع نسبت به شعر فارسی و منتقدی است سیزبین و هوشیار ، برهنی در سال ۷۴ مجموعهای به ناک خطاب به پروانه ها و چرا من دیگر شاعر نمیمایی نیستم را انتشار داد که آن را مهمترین مجموعه شعری خود میداند و در آن نمونه هایی از اشعار خود را عرضه داشته است که در شرح آنها چنین می گوید :
حرکت از شعر تک وزنی است به سوی اوزان مرکب و ترکیبی و شعر چند صدایی با نتی که ذهن خواننده شعر باید برای شعر بیاید به صورتی که شعر موضوع اصلی خود یعنی زبان و زبانیت خود را به رخ بکشد
براهنی شاعری است که شعر را خوب میفهمد و میشناسد اما از ابتدای کار شاعری راه مشخصی را طی نکرده است و ابهام گویی و پیچیده کردن مفاهیم و تصاویر و توجه بیش از حد به ابداع ساختار شعر او را در مسیری قرار داده که سیر تکاملی مشخصی ندارد .
اشعار
آهوان باغ (۱۳۴۱)
جنگل و شهر (۱۳۴۳)
شبی از نیمروز(۱۳۴۴)
مصیبتی زیر آفتاب(۱۳۴۹)
گل بر گسترده ماه(۱۳۴۹)
ظل الله(۱۳۵۸)
نقابها و بندها (انگلیسی)(۱۳۵۶)
غمهای بزرگ(۱۳۶۳)
بیا کنار پنجره(۱۳۶۷)
خطاب به پروانهها
اسماعیل(۱۳۶۶)
آواز کشتگان
رازهای سرزمین من
آزاده خانم و نویسندهاش، ناشر: انتشارات کاروان
الیاس در نیویورک
روزگار دوزخی آقای ایاز
چاه به چاه
بعد از عروسی چه گذشت
نقد ادبی
طلا در مس
قصهنویسی
کیمیا و خاک
تاریخ مذکر
در انقلاب ایران
خطاب به پروانهها یا چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم
Play No Play (one-act play), first produced in Salt Lake City, UT, at Salt Lake City Public Auditorium, 1973.
Zillulah, Abjad Publications (New York, NY), 1975, translation by the author published as God's Shadow: Prison Poems, Indiana University Press (Bloomington, IN), 1976.
The Crowned Cannibals: Writings on Repression in Iran, introduction by E. L. Doctorow, Vintage (New York, NY), 1977.
پلی بر رودخانهٔ درینا ترجمهٔ رمانی از ایو آندریچ، انتشارات نیل، ۱۳۴۱،در سال ۱۳۴۳، ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ همین انتشارات، سال ۱۳۹۴ انتشارات افراز و سال ۱۳۹۶ نشر شورآفرین، بازچاپ کردند.
کلئوپاترا ترجمهٔ داستانی از کالروماریا فرانزرو، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۱، چاپ دوم ۱۳۹۶
ریچارد سوم ترجمهٔ تراژدی از ویلیام شکسپیر، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳، در سال ۱۳۸۳ نشر و پژوهش دادار و در سال ۱۳۹۳ انتشارات نگاه بازچاپ کرد.
فانون ترجمهٔ داستانی از دیوید کات، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۱.
برنامهٔ انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی ترجمهٔ اثری از لئون تروتسکی، انتشارات زبرجد، ۱۳۵۶.
فانون ترجمهٔ داستانی از دیوید کات، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۱.
مقاله ها، سخنرانیها و دیگر آثار:
تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران (مقاله)، نشر علمی، ۱۳۴۹، در سال ۱۳۶۳ نشر اول بههمراه مقالهٔ فرهنگ حاکم و محکوم چاپ کرد؛ این مجموعه مقاله را نشر دادار در سال ۱۳۸۱ و انتشارات نگاه در سال ۱۳۹۳ بازچاپ کردند.
سفر مصر و حالات من در طول سفر (سفرنامه)، انتشارات ارغنون، ۱۳۵۱، در همین سال نشر کتابخانهٔ ایرانمهر هم چاپ کرده است و در سال ۱۳۶۳ نشر اول، سفر مصر و جلال آلاحمد و فلسطین» در یک مجموعه چاپ میکند.
جنون نوشتن، نشر ایرانمهر، ۱۳۵۱، نشر رسام گزیده آثار مفصلی نیز از رضا براهنی در سال ۱۳۶۸ با همین عنوان، چاپ کرد؛ این گزیده آثار را در سال ۱۳۸۱ نشر دادار بازچاپ کرد.
تصحیح دیوان حافظ/ از روی نسخه خطی محمد قزوینی و قاسم غنی، نشر بامداد، ۱۳۶۲.
غمهای بزرگ ما: مراثی، نشر اول، ۱۳۶۳.
یار خوش چیزی است: شعرهای تغزلی ۱۳۳۶-۱۳۶۸، نشر ویس، ۱۳۶۹.
رویای بیدار (مجموعه مقاله پیرامون نظریهٔ نگارش و خواندن متن ادبی)، نشر قطره، ۱۳۷۳، بازچاپ توسط نشر کاروان در سال ۱۳۸۶ و نشر کتاب کاغذ در سال ۱۳۹۷
گزارش به نسل بیسن فردا، (سخنرانیها و مصاحبهها)، نشر مرکز، ۱۳۷۴، چاپ دوم و سوم توسط همین انتشارات تا سال ۱۳۷۹
از پس بادهپیمایی اژدها در تموز (مجموعه یادداشتها، طرحها و.)، نشر چشمه، ۱۳۹۴.
رضا براهنی در مصاحبهای با مجلهی مهرنامه شمارهی ۳۸ (مهر ۹۳) میگوید:
زبان شاملو به طور کلی میراث جدید ندارد. یعنی بعد از شاملو هیچ آدم موفقی نداریم که مثل او آن نثر را برای آن نوع کار به کار گرفته باشد. نقد ادبی به طور کلی ایجاد دشمن میکند. به طور کلی جامعه عادت نکرده به نقد و انتقاد ادبی و در کنار آن نقد و انتقاد اجتماعی – ی.
معمولا کسانی که قدم جلو میگذارند و میخواهند چیزهای بیشتری را با خوانندگان در میان بگذارند، مشکل پیدا میکنند. مثلا وقتی صادق هدایت بوف کور” را چاپ کرد، برای او مشکل پیدا شد. یا مثلا جلال آل احمد موقعی که غربزدگی” را چاپ کرد، عدهای شروع کردند به اعتراض و ما آن موقع به دفاع از آل احمد برخاستیم.
این ذائقه خاص ایرانیست که وقتی چیز نویی وارد میشود، اول با آن مخالفت میکند و بعد یواش یواش بعضی چیزها را از آن تفکیک میکند و آخر سر هم تسلیم میشود. کسانی که شعر بیوزن میگویند یا میگفتند، میخواستند مثل شاملو شعر بگویند.
اما مسئله اینجا بود که شاملو اطلاعاتش از ادبیات فارسی خیلی خیلی بیشتر از کسانی بود که بیدلیل میخواستند بیوزن شعر بگویند تا شبیه شاملو باشند. بعد هم سادگی آن نوع نثر، چشم این ها را گرفت و فکر کردند هر قدر به طرف سادگی و نثر بروند عالی خواهد شد و چون خودشان به اندازه خانلری یا شاملو زبان فارسی را نمیشناختند، اغلب پناه بردند به نوشتن شعر بیوزن.
شعر شاملو بر خلاف شعر نیما شعر مطلب است. میخواهد فقط مطلب را برساند. به دلیل این که تبازی کاری کرده که شعر تغزلی شاملو را حبس کرده یا بر آن مسلط شده، طوری که حتی در شعر تغزلی هم یک مقدار از مسائل ی چپانده.
مساله دیگر او هر نوع شعر موزونی که میگفت یا باید تقلیدی از شعر کلاسیک میشد یا تقلیدی از شعر نیما. و شاملو نمیتوانست در شعر نیمایی تغییری بدهد به آن صورت که بعدا در شعر فارسی پیش آمد.»
رضا براهنی درباره شعر مرغ آمین” و دوری شعر شاملو از سرایش چنین شاهکاری گفت:
بزرگترین شعر جدید ایران، به نظرم، مرغ آمین” نیما یوشیج است که شاهکار است از نظر بیان. مثل یک سمفونی است. گفتنش خیلی مشکل است. شاملو یک چنین شعری ندارد. این یک واقعیت است.»
در جای دیگری رضا براهنی پس از قابل احترام خواندن جسارتهای سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد در شعر میگوید:من نمیتوانم مثل شاملو رفتار کنم. یعنی به محض این که دیدیم وزن به ما اجازه نمیدهد، از آن محدوده کنیم، یک کار دیگر کنیم. یعنی در نثر شعر بگوییم. به نظر من این یکی از کمبودهای اصلی شعر ماست. من نمیگویم که ریتمها همهاش تبدیل شده به عروض یا عروض نیمایی یا عروضی که ما چند نفر دیگر کار کردهایم.
من میگویم اشخاص باید ببینند صداشان و تنفسشان چه نوع صوتی را ارائه میدهد یا با کدام حسها و عقاید درونیشان وفق میکند که آن را تبدیل کنند به زبان فارسی. این به معنای بیرون رفتن از کلاسیسیسم یا سنتگرایی است، چون کلاسیسیسم در واقع یک نوع سنتگرایی است، شعری که در گذشته گفته شده و حداکثر بُرد آن شده شعر توللی که پشیزی نمیارزد.»
درباره این سایت